مظهر یک خانواده ایرانی

در پست جدید از امروز موضوعی را دیدم که یک مدلی با مطلب فرهنگی و سری داستانهای جدید جور در میاد از طرفی یاد عکسی افتادم که در پارک Mellinium شیکاگو (آمریکا) بعنوان مظهر یک خانواده ایرانی موجود هست.

نظر شما چیست؟ فکر میکنید عکس مناسبی به عنوان مظهر یک خانواده ایرانی انتخاب شده؟

(برای بزرگنمائی روی عکس کلیک کنید)

 

بعد از تحریر: ممنون از تذکر بهمن خان - ببخشید من یادم رفت اون زیر نویس عکس را بنویسم! (شما کم و زیادش را ببخشید)
زیرنویس:
حسینی مقیم تهران - (شغلش هم نوشته شده) عموما دوست دارد خانواده اش را با قطار به مسافرت ببرد. ما آنها را در شهر مشهد درحالیکه برای زیارت امام رضا آمده بودند ملاقات کردیم. دو دختر کوچک مجبور به پوشیدن چادر نیستند بلکه دوست دارند دنباله رو خواهر بزرگتر و مادرشان باشند.

نگاهی به مهاجرت از دریچه ای دیگر - قسمت اول

جددا بعد از مدتی یک خط در میان نوشتن - دوباره نوشتن چقدر میتونه سخت باشه!

مدتی هست که هر چند گاهی موضوعاتی به ذهنم  میرسه ولی هنوز نمیدونم چطور میشه همه را یکمدلی جمع و جور کرد. شاید بخاطر این هست که خودم هم جوابی براش ندارم یا شاید جواب واضحی ندارم!

قرار بود این وبلاگ برای تازه مهاجرین یا کسانی که تازه میخوان به این سرزمین کوچ کنند باشه. خواستم قسمتی از تجارب کم و زیاد خودم را به نحوی با همه شریک باشم برای همین از هر چی میدونستم گفتم خیلی از شما همشهریها هم تا توانستید لطف و همیاری کردید.

گفتم... از هر دری گفتم تا  به اینجا رسیدم که هرچی فکر میکنم میبینم حرف زیادی دیگه نمونده! مگر بشینم اخبار بگم و شاید هم یکسری سئوالات که احتمالا برای هر مهاجری حداقل یکبار پیش آمده.

فکر کردم بد نیست که مسئله مهاجرت را فقط از دریچه مادیش نبینیم ! شاید هر چی تا حالا گفتیم از مادیات بوده (ماشین - خونه و تلفن و ...) ولی فکر میکنم بهتره یک مقدار هم معنویات برسیم! درس تعلیمات دینی نیست چون میدونم خیلی از شماها از من واردترین. فقط گوشه های از زندگی در دیار دیگر است با مسائل دیگر.

قصد بد نگری به اطراف را ندارم بلکه دوست دارم همه گوشه ها را دیده باشم. قدری بی پرده میخوام صحبت کنم - کسی به خودش نگیره - فقط کلی نگریست. بیایم کلاهمون را قاضی کنیم و بدون تعصب نگاه کنیم.

بطور کلی مهاجرت تنها یک جابجائی نیست – یعنی نمیشود فقط آن را در  این دید که چمدانمان را ببندیدم و دسته کلید قبلی را دور بندازیم و یک دسته کلید جدید جایگزینش کنیم! مهاجرت حرکتی است به طرز فکرها و فرهنگهای جدید. تطابق و خودسازی دوباره با دنیای جدید و از سرگیری روابط. روزها وسالیان اول مهاجرت سعی به شناخت اطراف و افراد جدید میشه – شما بیشتر سعی میکنید سر از کار این همشهریان غریبه سر در بیارید و ببنید از چی خوششون میاد – چی دوست دارند – چه چیزهائی مورد نظرشون هست و یا حتی توی خونه هاشون چی دارند و چی میخورند! و یا حتی آدمهای اینطرف دنیا چطور روی پاهایشون راه میروند! شناختی همراه با سردرگمی و شاید دست پاچگی.

تطابق در بعضی اوقات میتونه سخت و دردسردار باشه – اینکه چطور خودتان را با محیط جدید وفق بدهید برمیگرده به نحوه طرز فکر و عمق دید شما. برای خیلی ها سالیان ابتدائی خیلی عذاب آور و برای بعضی دیگر شیرین هست. بعضی ها بدش را اول میبینند بعضی ها خوبش را. خیلی چیزهائی که قبلا با شنیدنش گوشمان سرخ میشد حالا راحت خودمان هم میگوئیم و یا چیزهائی که برایمان اعتبار بود یکدفعه بی اعتبار میشوند ویا برعکس! آیا باید راحت تسلیم این فرهنگ جدید شد یا باید خودمان را در میان دیواری همیشه حفظ کنیم؟

هرچند کانادا به عنوان یک کشور مهاجر پذیر این آزادی را به همه میدهد که فرهنگ های خودمان را ادامه دهیم ولی چطور این موضوع را برای خودمان روشن کنیم؟

 آیا تطابق یعنی دست کشی کامل از فرهنگ قبلی و آموختن و تمرین فرهنگ جدید؟

برای اینکه به بحثمان یک جهت بهتر بدیم و خیلی کلی گوئیم نکنیم – دوست دارم روابط خانوادگی همسران را اول وسط بکشم و در موردشون بحث کنیم.

دیدن همسرانی که بعد از مهاجرتشان از هم جدا شدند اینجا خیلی کم نیست! راستی چی باعث میشود که تا حدود زیادی زوجهای ایرانی حتی با چند فرزند پس از مهاجرت از هم جدا میشوند؟ کسانیکه تا همین چندسال پیش زیر یک سقف زندگی میکردند!

شما نظرتان را بدهید تا در موردش بیشتر بحث کنیم. منتظر نظراتتان هستم.

فستیوال خیابانی جاز تورنتو!


این لاگ را قبلا گذاشته بودم ولی چون محدودیت دانلود داشتم - عکس ها بعد از مدتی دیده نمیشدند.

عکسهای فستیوال جاز در تورنتو که ماه پیش برقرار شد. ببخشید از تاخیر!

(برای بزرگنمائی روی عکس ها کلیک کنید)

موزیکی از برزیل   رقص سامبا

رقص سامبا  موزیکی از شیلی

همنوازی جاز  جاز

جاز الکترونیک  سامبا